روزها همان و کارها همان و آدم‌ها همان. چیزی که بهتر و بیشتر می‌شود: وقاحت و بی‌شرفی و بی‌حرمتی به انسان. ظالم با هر چه در توان دارد در پی ستمگری و مظلومِ تن‌داده به ظلم، خوارتر و حقیرتر. جنده از هر راهی برای فروختن تنش استفاده می‌کند و دیوث از هیچ کاری برای کاف‌کشی‌اش، دریغ نمی‌کند. درازیِ زبان و طلبکاری مدعیان و سکوت اصل کاری‌ها و آدم‌ حسابی‌ها از فکر کوتاهیِ خود. و همگی هم در چنان شکل و سیاقی جدید که دلت می‌خواهد همه چیز با هم تمام شود. بس است. بس است برای خودت و هفت پشتت. بیشتر از طاقتت است که تحمیل می‌شود. سخت‌تر از چیزی که سینه سپر می‌کردی روزی مقابلش. زیر بار گفتن روزها و سال‌های بهتر نرو. کدام روز و چه بهتری؟ بالا آوردن است. زرداب است. استفراغ است. به هم خوردن حال است. کثافت است. گنداب است. برای تو ساخنه نشده‌اند. تو قدرت هضم این چیزها را نداری. و با این همه، چگونه همه چیز می‌تواند همان بماند؟ پس اشتباه نکن احمق؛ درست بگو ابله. روزها وقیح‌تر و کارها شنیع‌تر و آدم‌ها حرام‌زاده‌تر...