حالا هی شعر بخون و کتاب ورق بزن و فیلم ببین و شوبرت گوش بده. اینا به چه کارت میان وقتی در لحظه‌ی بیرون رفتن و روبه‌رو شدن با چیزایی که خواهی دید، به کمکت نخواهند آمد؟ چی کار میکنی وقتی می‌بینی نصف شب، زن و شوهر دعوای درون خانه را ریخته‌اند میان کوچه و یکی داد می‌زند برای رفتن به خانه‌ی پدری و دیگری به روز انتخابش لعنت می‌فرستد؟ برای حسرتِ نگاهِ بی‌جانِ کودکی که نگاه بی‌دفاعش را روانه‌ی کیسه‌های در دستت می‌کند، چه در چنته داری؟ می‌گویم تو رو خدا از این خوباش بیار. اینا چیه میاری اخه؟ میگه نمیرسن. نمی‌تونن. فروش نمی‌ره و می‌مونه رو دستم. تو که می‌بینی افتادن مرد و زن را در درون سطل آشغال به امید پیدا کردن پسمانده‌ای. لابد مازوخیست‌اند و کیفور می‌شوند از رفتن در داخل آشغال؟ هجوم واکسی‌ها را و دست‌های از نیاز باز شده زنان و هی کاستن‌ها و نداشتن انگیزه‌ای برای ادامه‌ دادن و هر روز چند بار درخواست مرگ را بیش‌تر از هر زمان، می‌شود دید و شنید و بی‌تفاوت رد شد... آخ...
.
کاخ‌ها و کوخ‌ها. شکم‌های برآمده و استخوان‌های پیدا. وقاحتهای بی‌مثال و حجب و حیاهای نایاب. دراز زبان‌ها و بی‌زبان‌ها. همیشه طلب‌کارها و همیشه بدهکار‌ها. هر روز بیش‌ترها و هر روز کمترها...
.
بیدار شو روح‌الله. دوباره بخوان علیرضا عصار. به شطح برس احمد عزیزی. "سال‌های ابری" علی اشرف درویشیان...
.
تف بر تمام زنجیرها. تف بر تمام بردگی‌ها. تف بر تمام اربا‌ب‌ها. تف بر مسبب‌ها. تف بر ریش رنگی‌ها. تف بر ریش‌ کوسه‌ای‌ها. تف بر عبا شکلاتی‌ها. تف بر میر حصرها. تف بر یقه دیپلمات‌ها. تف بر شیخ نورها. تف بر اردشیرها. تف بر حرام‌خورها و حرام‌زاده ها و حرامی‌ها. تف بر تمام مردم مقصراند ها. تف بر من...