در حافظهی ماهی، رفتن از تنگی به تنگ دیگر، امکان نجاتی در خود نداشت که بدنوشت او آب بود و عطشِ خاک و تشنگیِ خشکی. همان ماهیای که در پولکهایش، از آمیزش زخم و خاطره، نفرت نطفه بسته بود...