بگو، از امروز هم بگو زارع سوختهکشتزار، طالب بدمیوهها و دیرخاطرهها و سیاهسمبلها، بگو در تاریکی محزون شب، خوشه از کدامین خاطره چیدی که خارهایش انگشتانت را خونین کرد...