در سال‌های اخیر دو عامل فضای توییتر فارسی را تحت تأثیر قرار داده‌اند. اولین عامل پیروزی ترامپ در انتخابات سال دوهزاروشانزده آمریکا و نقش توییتر در کمپین انتخاباتی ترامپ و پیروزی وی که باعث ایجاد حساب‌های رسمی سیاستمداران ایرانی در آن شد. عامل دوم منتشر شدن توییت‌های متعدد در کانال‌های تلگرامی و بازنشر آنان در بعضی از صفحات خاص اینستاگرامی بود.
به دنبال ایجاد حساب‌های رسمی سیاستمدران، حساب‌های فراوان و سرمایه‌گذاری‌های زیادی برای تأثیرگذاری در این شبکه‌ی اجتماعی نیز ایجاد گشت که بیشتر از بیان نظرات شخصی خویش، به عنوان سیاه‌لشگر فرد و جبهه‌ی سیاسی خود عمل می‌کنند؛ بیشترین حجم اینگونه حساب‌ها را طرفداران رهبری، روحانی،  قالیباف، رئیسی، آذری جهرمی و ... تشکیل می‌دهند و فعالیت آنان به حمایت از یک فرد مشخص محدود نمی‌شود و می‌توانند چندین جبهه را به صورت همزمان پوشش بدهند. قبل از آنان نیز سرمایه‌گذاری‌های مجاهدین خلق و کشورهایی همانند عربستان سعودی دقیقا با عملکرد تعریف شده‌ای در مقابل حساب‌های مذکور،  وجود داشتند که به طور موازی با افزایش فعالیت طرفداران جمهوری اسلامی، آنان نیز فعالیت خود را تشدید کرده‌اند. نکته‌ی مشترک در مورد این حساب‌ها، فعالیت کورکورانه و قابل پیش‌بینی آنان است که می‌توان عملکردشان در هر واقعه‌ای را با تخمین به نسبت بسیار بالایی درست حدس زد و همین هم باعث لوس و بی‌ثمر شدن حرف‌هایشان می‌شود و جایی را برای بحث و تبادل نظر باقی نمی‌گذارد. طرفداری به شکل استادیومی که حاضر به نسبت دادن هرگونه تهمت و افترایی به طرف مقابل خود می‌باشد.
بر اثر عامل دوم، افراد عموما جوان و نوجوانی را می‌بینیم که به وفور از کلماتی همانند پارتنر، هورنی، لیترالی، نود، تراپیست و. ... استفاده می‌کنند. عده‌ای از زنان هنرمند(!) را هم می‌توان مشاهده کرد که در طی مبارزات جانانه‌ی جنسیتی خویش، مدام از پریود می‌نالند و در تردید برای کوتاه کردن یا نکردن موهایشان، به عنوان آخرین سنگر برای خویش، به سر می‌برند. علاوه برا این‌ها و در حالت هجوم گله‌وار آدم‌ها به یک مکان، در این مورد یک شبکه‌ی اجتماعی، می‌توان با آدم‌هایی که تلاش می‌کنند با جاذبه‌ی جنسی خود بر تعداد دنبال‌کنندگان خود بیفزایند، کسانی که مدام حرف‌هایی از نیچه و شاملو و... (نسخه‌های به‌روز شده‌ی دکتر شریعتی و پروفسور سمیعی) نقل قول می‌کنند، با رشته‌توییت‌های بسیار بسیار طولانی تبحر خویش را در موضوعی مطرح کنند، کاربرانی که با عکس گرفتن از کودکان کار و  ظاهر کمک به آنان و ساختن جمله‌ی سانتیمانتال، جلب نظر کنند و همین هم سبب به گند کشیده شدن فضای آن می‌شود. با در نظر گرفتن این‌ها و فضای لجن‌مال شده‌ی کنونی توییتر، بهترین تجربه‌ی شبکه‌های اجتماعی برای من گوگل پلاس بوده که بر پایه‌ی متن (چه بلند و چه کوتاه) طراحی شده بود و امکان به اشتراک‌گذاری عکس، ویدیو، آهنگ و ... نیز در آن لحاظ شده بود و چند سال پیش از سوی گوگل تعطیل شد.