از قدم برداشتن در راه‌هایی که تو هم قبل از من پیموده‌ای، نتیجه‌ای جز همان شکست‌ها و سرخوردگی‌ها عایدم نخواهم شد؛ تقدیر ما را در هم تکرار می‌کند و ترکیب. و دلخوری‌ات از من نیست؛ از این قدم‌ها و راه‌ها و شکست‌هایی است که آینه‌ای می‌شوند برای تو و مجال دیدن خود پرشورت را به تو ارزانی می‌دارند و پرتت می‌کنند به روزگاران سخت بودن استخوان‌ها و گرم بودن خونت. با علم به این که اینگونه زندگی و زیستن و سال‌ها را از کف دادن و کاستن از پی کاستن، افسوست از این است که ای کاش من کار ناتمام، کار عقیم تو را به سرمنزل برسانم. در سی سال دیگرم یک توی دیگر نشوم. همان زندگی‌ها، همان آه‌ها و همان افسوس‌ها؛ من اما این زنجیره را قطع خواهم کرد. قول می‌دهم. سر سیگارهایی که در بعد از شام، زانو به زانوی هم می‌نشینیم و می‌کشیم. قول شرف...