خودم را در انتهای شب در درون آن صفر چشم باز کرده پیدا می‌کنم. روزهایم را می‌بازم علی، روزهایم را می‌بازم. نه عشق و نه قمار، افزون بر این‌ها هم روزها به عنوان اشانتیون. به درونش می‌خزم اما. به درون آن صفر دلچسب، هیچ خوش، صفر آرام، هیچ بی‌دغدغه...