چرا این فیلترها نارنجی‌اند؟ چرا این توتون‌ها بوی اورامانات می‌دهند؟ چرا واژن‌های کرد بعد از سی سالگی چروکیده می‌‌شوند؟ چرا این جوهرها نم پس نمی‌دهند؟ چرا پرنده‌ها به سوی ناکجاآباد پرواز می‌کنند؟ چرا گاوها به سوی دستمال‌های سرخ هجوم می‎‌برند؟ چرا باید تمام شاعران و فیلسوفان را گردن زد؟ چرا کوچه‌ها، میدان‌ها و خیابان‌ها به آدم می‌خندند؟ چرا نامم را آرش می‌گذارند وقتی که تیر متعینی پرتاب نخواهم کرد؟ اه، چه احمقانه، چه ابلهانه. چرا پاهای من گر می‌گیرند؟ چرا دیگر خیس احتلام‌ها نمی‌شویم؟ چرا دختر مومشکی به من میخ سیاه می‌دهد؟ چرا به سوی قبرستان قدم برمی‌داریم؟ شب چرا سیاه است؟ خانه چرا ساکت؟ آسمان چرا صاف؟ چرا؟ چرا؟ چرا؟ چرا من از خاک و تو از آتش؟ چرا دستان تو بوی توتون و دستان من بوی خاکستر می‌دهد؟...