میل بشر به خودنمایی و برتر نشان دادن خود از دیرباز و شاید اولین باری که چند آدم کنار هم قرار گرفتهاند، خود را بروز داده است و در سیر تاریخی خود از اسب و شمشیر و لباس به نمودهای امروزی رسیده است و با آغاز دوران شبکههای اجتماعی حالت راحت، شدید و تصاعدی به خود گرفته است. به وجود آمدن سلبریتیهای مختلفی به عنوان ورزشکار، بازیگر، اینفلوئنسر، بلاگر نیز همه در جهت کاتالیزوری برای این میل انسان عمل کردهاند و از همه بدتر موفقیت فردیِ بیتوجه به عواقب موفقیت جای رستگاری و سعادت را گرفته و داشتن پول و سرمایه را نه صرفا برای داشتن، که برای نشان دادن و در چشم فرو کردن، به عنوان معیاری محکم و غیر قابل اغماض برای سنجش انسانها درآورده است. برای همین گویندهی "خدا نمرده است؛ به شکل پول در آمده است" به اندازهی گویندهی "خدا مرده است" به بیراهه رفته است. نه برای انجام گناه نیازی به در نظر گرفتن عدم وجود خدا است و نه میتوان از شقاوتهای انجام توسط انسان حکم مرگ خدا را داد و نه پول چیزیست که در صد سال اخیر به وجود آمده باشد. پول و شهوت نمایش دادن آن و عطش دست یافتن به آن به هر طریقی هم از دیرباز وسیلهای برای ارتکاب گناهان بوده است و پولپرستان، در زیر لشکر شیطانی که با علم به بودن و وجود داشتن خداوند و تحت لذات حاصله از قدرت مادی خویش نمرودوار فریب خون خدا را خورده و او را مرده پنداشتهاند. چند وقت پیش با دوستی در این باره حرف میزدیم و او میگفت که فقط مایل به این است که به میزان درآمد خاصی برسد که نیازهای خود را تأمین کند. اما او متوجه نبود که پذیرش چنین چیزی، میزان خاصی از پول/درآمد/سرمایه/اموال، از فردی به فرد دیگر متفاوت است و این میتواند برای او پنجاه میلیارد و برای من پنج میلیارد باشد- بدون مشخص کردن دلار یا ریال بودنش. تعیین یک عدد خاص خود نوع خجالتی و تزویرکارانهی پولپرستی است. زیرا نمیتوان هیچ سقفی هم برای این خواست انسان مطرح کرد. میل انسانی ذاتا در طبیعت خود گرایش به بیشتر دارد و طبیعیست که این گرایش به بیشتر در کیفیت به اندازهی کمیت نباشد. آدمهایی که میخواهند خود را متعلق به یک طبقهی خاص اقتصادی نشان دهند، بیشتر دور بودن خود از آن طبقه را فریاد میزنند. انسان تحت تسلط پول، هر کاری را مباح میشمارد، خود را از دنیا طلبکار میداند، چیزی او را راضی نمیکند، بیشتر میخواهد، همه را میخواهد. انسان افسار نزده به نفس خویش، تنها گمان پشت فرمان دارد. فرمان در دست دیگری است. شما بگویید شیطان و من بگویم نفس اماره. یک زن، سه خانه، هزار میلیارد، ده شرکت و ... برای او شوخیاند. او سیر شدن نمیداند. صدایی از درون مدام میگوید بیشتر، بیشتر. این صدا را چه چیزی خفه میکند؟ آیا او در این حال آمادهی بزرگترین دزدیها نمیشود؟ آمادهی تجارت مواد مخدر، فحشا، قتل، یتیمسازی و هر چه. هر چه که باشد. او خود را مستحق هر چیزی میداند. بیشترین و بهترین از هر چیزی و اگر صدایی از دورن یا بیرون او را به ایستادن بخواند، بهانههایش دم دست است. آخرش همه خواهیم مرد، بگذار لذت ببریم، در حالی که همه این کار را میکنند، چرا من نکنم؟ مطهری پدر جایی گفته بود اگر به مرد شهوتران تمام زنهای جهان را هم بدهید و بگویید یک زن هم در سیارهای دیگر وجود دارد، فکر و ذکر او به سراغ آن زن خواهد یافت...