من مقابلم قرار دادم و زندگی‌ها را مقایسه کردم. روح‌های آلوده، آلودگی‌های روحم را و اسارت‌های جسمی، گرفتاری‌های جسمم و نیات رذیلانه فقط و فقط رذالت درون مخوفم را به من یادآوری کرد. برای همین با آنان مهربانم. با آدم‌های آلوده، گرفتار، اسیر و در هاله‌ای از بی‌ادعایی. و چندشم از آدم‎‌هایی است که ادعا دارند و حرف‌ها و کارهایشان در حد ادعاهایشان نیست. با آنان نمی‌توانم مهربان باشم. هر چه قدر هم تلاش کنم برای مهربان بودن، راه به جایی نمی‌برم جز چندشی حیوانی و محقر. و این عارضه‌ی تلخ قضاوت کردن است. با عده‌ای نمی‌توانی مهربان باشی و هم‌دردی کنی...