بهار گمشده‎‌ی آرزوها...

۱۸۹ مطلب در آبان ۱۳۹۷ ثبت شده است

تندِ تند...

سردِ سرد. سختِ سخت. سفتِ سفت. طناب های تنهایی که بر گردنم آویخته ای هر روز تنگ تر و تنگ تر تر و تنگ تر از قبل سرم رو خم می کنن...

۰۸ آبان ۹۷ ، ۰۴:۰۷ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

بیش تر از این ها مسخرس...

کلمنتاین گقت زندگی همین اندازه مسخره هست. مثل این که توو یه راه طولانی اگه به سمت چپ نگاه کنی، زیبایی های سمت راست رو از دست بدی. زوربا پا شد. رفت سمت پنجره. گفت ولی در هر صورت راهیه که باید طی کنیم. کلمنتاین گفت آره. در هر صورت چای یا قهوه؟...

۰۸ آبان ۹۷ ، ۰۴:۰۵ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

اطاعت محض؟...

می خندد و حرف می زند. خیلی هم خوب می خندد. تن آدم مورمور می شود اصلا. دست و دل آدم را سست می کند. خوب هم می گوید. درست هم  می گوید. با قاطعیت هم می گوید. که تو از من ننویس. که تو به نوشتن آلوده ام نکن...

۰۸ آبان ۹۷ ، ۰۴:۰۳ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

خودمان به خودمان...

گاهی اولین چیزی هست که فراموششون می کنیم. نگه داشتن قول هایی که به خودمون می دیم...
۰۸ آبان ۹۷ ، ۰۴:۰۱ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

ne insanlar

...ne ezeller gordum kalplerinde eysan yok
...ne omerler gordum kalpleri eysanla dolu
۰۸ آبان ۹۷ ، ۰۴:۰۰ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

از کرانه...

از کلودیا، از کلمنتاین، از کارملیتا...

۰۸ آبان ۹۷ ، ۰۳:۵۸ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

از جغرافیایی که جدایمان کرده...

وقتی احمد کایا میگه "حالا ببین تو کجایی و من کجا" از جایی که تووش زندگی میکنم متنفر می شم...

۰۸ آبان ۹۷ ، ۰۳:۵۵ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

آه از سکوت...

تو لب می بندی و یک شهر در سکوت می میرد...

۰۸ آبان ۹۷ ، ۰۳:۵۴ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

عبث...

و هر سیگار، دقیقه ای ست که از اندوهت کم می کنم...

۰۸ آبان ۹۷ ، ۰۳:۵۳ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

و بعید...

هر چیزی که آلوده به زمان باشه نفرت باره. آمیخته به بیهودگی شمردن و یه روزی تموم شدن. زوال ناگریز. واسه همین باید برای ابدیت گریست. که هم اینقد دوست داشتنیه و هم اینقد دور...

۰۸ آبان ۹۷ ، ۰۳:۵۱ ۰ نظر
زوربای بازرگانی