بهار گمشده‎‌ی آرزوها...

۴۴ مطلب در مرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

خلاصه...

آناکارنینا: زنی موقع ورود به مسکو، شاهد مرگ مردی زیر چرخ‌های قطار است. بی‌خبر از اینکه چند سال بعد، خود را بر روی همان چرخ‌ها خواهد انداخت. هزار صفحه برای توصیف این چند سال...
لولیتا: زندگی در حدود چهل سالگی می‌تواند ‌خیلی کسل‌کننده باشد. اما نه. صبر کنید. این دختر دوازده ساله چقدر جذاب است...
خشم و هیاهو: آیا این سرزمین نفرین شده است؟ فرزند معلول ذهنی. دختر درگیر روبط نامشروع. پسری که خودکشی می‌کند. بله. این سرزمین نفرین شده است...
مادام کاملیا: پسر جوانی عاشق زنی بدکاره می‌شود. آیا زن می‌تواند او را دوست داشته باشد؟
اسرار گنج دره جنی: مردی روستایی گنج پیدا می‌کند. شیادان می‌خواهند گنج را از دست او بربایند. گنج تمام می‌شود و او تنها...

۰۹ مرداد ۹۹ ، ۲۰:۰۲ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

آه کنستانتین لوین (2)

"زندگی با بی‌خبری از اینکه کی هستم و چرا هستم ممکن نیست. دانستن این راز از من ساخته نیست. در نتیجه زندگی برایم میسر نیست. در لحظه‌ای از ابدیت، در میان ماده‌ای بی‌نهایت، در نقطه‌ای از فضای بیکران حباب کوچکی پدید می‌آید و لحظه‌ای می‌پاید و بعد می‌ترکد. من همین حبابم"...

۰۹ مرداد ۹۹ ، ۰۶:۴۰ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

خر در راه مانده‌ام...

متاسفم عزیزم، اما خیلی وقت است که هیچ و همه یکی‌ست...

۰۸ مرداد ۹۹ ، ۰۹:۴۰ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

من مشتاقم هنوز...

هنوزم می‌شود با تو حرف زد. هنوزم می‌شود با تو خندید. هنوزم می‌شود با تو مست کرد. هنوزم می‌شود با تو فحش داد؛ بی‌آلودگی به عادت که هر بار تازه‌ترت پیدا می‌کنم...

۰۷ مرداد ۹۹ ، ۰۴:۳۸ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

لابد نیست...

این ندیدن و نپذیرفتن واقعیت و مشغول کردن خود به رفتارهای اداوار می‌تونه عواقب خیلی ناجوری داشته باشه. حالا باید یک سلامی هم بدهیم خدمت کسانی که در اوایل قرنطینه خود را نان پختن و کارهای این‌چنینی سرگرم می‌کردند و مشغول پمپازِ امید(!) به جامعه بودند. یا پرستاران و دکترهایی که فکر می‌کردند با رقص کاری از پیش می‌برند. اگر آن زمان مفید بود، چرا الان نه و اگر اکنون مفید نیست، آن موقع چرا؟ این نه ماهه‌ی اخیر که دیگر سرخوردگی هواداران روحانی از عملکردش به اوج خود رسیده، این ندیدن واقعیت خیلی بیش‌تر توی ذوق می‌‍زند. آن کسانی که هنگام انتخابات، با ذهن تنظیم شده توسط بی‌شماری کانال تلگرام و پینج اینستاگرام و توییتر، فکر می‌کردند در حال شق‌القمر(!) و نوشتن مجدد و از نوی تاریخ هستند، حالا خود را در حال فحش دادن به خود و رای خود و انتخاب خود می‌بیند و خیلی هم که تحت فشارشان بگذاری زبان به درست بودن انتخاب خود در آن زمان باز می‌کنند. و هنوز هم از این یادآوری که آن زمان هم کسانی بودند که این روزها را می‌دیدند و پیش‌بینی می‌کردند، دچار پریشان‌گویی می‌شوند. رفتاری اداوار که اکثرا جوگیرانه و استادیومی و معدودی منفعت‌طلبانه و سودمحوری، دیگران را به ناامیدی و خراب کردن آینده متهم می‌کرد، بعدها هم مصیبت‌هار فاجعه‌واری خواهد آفرید. در جای دیگری هم این ندیدن واقعیت جلوی آدم سبز می‌شود. آدم‌های فرهیخته و روشنفکری که فکر می‌کنند زن/مادر، شاعر/ادیب، استاد دانشگاه/ نویسنده، روزنامه‌نگار/ فعال مدنی و خیلی فعالان دیگر انگار نمی‌توانند جاسوس باشند و اطلاعات لازم و حیاتی را به بیگانگان بفروشند و انتقال دهند و یا فعالیت مخل امنیت ملی داشته باشند. بهتر نیست کمی هم دنیا را آنگونه که وجود دارد ببینیم و با واقعیت‌های خیلی بدیهی کنار بیاییم و بپذیریم؟...

۰۶ مرداد ۹۹ ، ۱۶:۲۴ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

خلیل الله...

کدام یک قربانی بهتری شد برایت؟ کدام یک را بیش‌تر رنجاندی و بهتر به بلا کشاندی؟ آدم تبعید شده؟ هابیل مقتول به دست برادر؟ یوسف هفت سال حبس؟ نوح فرزند طاغی دیده؟ یونس شکم نهنگ؟ یحیای سر در طشت؟ موسای مردمان فراموشکار؟ عیسای صلیب بر دوش؟ ایوب همیشه متبلا؟ من اما ابراهیم را انتخاب می‌کردم. من اما به اوست که حسودی می‌کنم. ابراهیم شکاک. ابراهیم سرگردان. ابراهیم پرسان. ابراهیم در درون موحد و در بیرون جوینده. ابراهیم یقین. ابراهیم قاطع. ابراهیم تبر به دست. ابراهیم بت‌شکن. ابراهیم آتش سرد شونده. ابراهیم بی‌وارث. ابراهیم آواره صحرا. ابراهیم قحطی. ابراهیم اسماعیل. ابراهیم اسماعیل به آغوش پس از سال‌ها. ابراهیم مطیع. ابراهیم مومن. ابراهیم جگرپاره. ابراهیم ذبح. ابراهیم خنجر. ابراهیم خنجر نبریده. ابراهیم از آسمان قوچ آمده. ابراهیم دست در دست اسماعیل بازگشته...

۰۶ مرداد ۹۹ ، ۰۴:۵۴ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

امیدم به توست ویرجینیا...

"نوشتن تراژدی خایه می‌خواهد". این حرف رو انگار باید به واقعی‌ترین شکل و به دور از هر استعاره‌ای بپذیرم...

۰۶ مرداد ۹۹ ، ۰۴:۲۲ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

جلاد عشق چه تواند کرد...

ای قدس معاصر
مریم
ای حامل راز مصر در سینه
زلیخا
.
روزی در عمق چشمانم
نگاه کن تا بفهمی
مردگان برای چه زندگی می‌کنند...


اولی از شعر "از کشور تبعیدها به پایتخت پایتخت‌ها" و دومی از شعر "مونارُزا". هر دو از "سزایی کاراکوچ".

۰۶ مرداد ۹۹ ، ۰۳:۵۷ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

و...

هر وقت با ایستادن در گاراژ به ماشین تبدیل شدید؛ بسم‌الله گفتن هم شما رو مومن می‌کنه، حفظ چندتا حدیث و آیه هم شما رو عارف می‌کنه، نماز خوندن شما رو عاقبت بخیر می‌کنه، ادعای آرمان‌خواهی و عدالت‌طلبی هم شما رو عدالت‌طلب می‌کنه...

۰۵ مرداد ۹۹ ، ۲۰:۰۶ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

آه کنستانتین لوین (1)

"نه، تو از ما نخواهی برید و آدم دیگری نخواهی شد و همان که بودی خواهی ماند: با همان تردیدها و همان ناخشنودی همیشگیت از خود، و همان تلاش‌های بیهوده به قصد بهبود که به جایی نمی‌رسد و همان امید همیشگی به شیرین‌کامی که برآورده نشد و برایت میسر نیست."

۰۴ مرداد ۹۹ ، ۲۳:۰۹ ۰ نظر
زوربای بازرگانی