یکی عشقه که می تونه انسان رو وادار به هرکاری کنه. یکی هم نفرت...
یکی عشقه که می تونه انسان رو وادار به هرکاری کنه. یکی هم نفرت...
مرا
حروف و کلمه به سر آمده
و تو را
شعر و قافیه به طلب افتاده...
و ما اکنون شبیه به هر چیزی که با بزرگ شدن، زیبایی خود را از دست می دهد؛ دیر می کنیم، دیر می رسیم، دیر می مانیم...
توو یه کتابی خوندم که "عشق عین الکله. هرچقدر ناتوانتر بشوی، فکر میکنی قوی تری". خوشم اومد ازش...
آن که می نویسد دو بار عذاب می کشد. آن گاه که رنج هایش را زندگی می کند و آن گاه که رنج هایش را کلمه...
همیشه یه چیزی توو پشت سر باقی می مونه. بیتی نخوانده. سیگاری نکشیده. لبی نبوسیده. بوسه ای نبخشیده. اشکی نچکیده. بغضی نترکیده. نگاهی ندیده. فریادی نشنیده...
حالا دروغ رو کشف کرده ای. حالا نقاب به صورتت زده ای. حالا به دنیای بایدهاو نباید ها وارد شده ای. حالا دیگر در تو اثری از معصومیت کودکانه ات نیست. حالا دیگر تو هم "بزرگ" شده ای کارملیتا...