در یک کلمه: نمی ارزد...
گاهی عشق، گاهی نفرت، گاهی اشک، گاهی لبخند، گاهی سیگار و گاهی خود زندگی...
۳۱ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۲:۴۶
زوربای بازرگانی
و از یعقوب تنها، چشمانش مانده...
۳۱ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۲:۴۴
زوربای بازرگانی
و عشق... آه ای دیوانگی محض...
۳۱ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۲:۴۲
زوربای بازرگانی
از بوسه های بی عشق خسته ام، از بهارهای بی تو...
۳۱ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۲:۴۱
زوربای بازرگانی
به هزاران سالی فکر می کردم که باید بی تو در گورستان غربت سپری کنم. در دود مبهم سیگارم از یاد رفت...
۳۱ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۲:۳۹
زوربای بازرگانی
حسادت از عشق نیست. حسادت خودِ عشق است...
۳۱ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۲:۳۵
زوربای بازرگانی
جلجتا! جلجتا! آه ای مسیح خونین تاج...
۳۱ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۲:۳۴
زوربای بازرگانی
اندوه من از تو بی کران تر است ای آبی آسمان...
۳۱ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۲:۳۰
زوربای بازرگانی
یا یک سبد آیینه، یک خوشه گندم زخمی، با دامنی از تبسم از دیدار خورسید بر می گشت...
۳۱ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۲:۲۷
زوربای بازرگانی
وای بر روزی که آیینه ها بر حقیقت طغیان کنند و دروغ بگویند.
وای بر روزی که موج ها حباب ها را به ساحل نرسانند.
وای بر روزی که فاصله ها رنگ چشمان کسانی که دوستشان داریم را از یاد ما ببرند.
وای بر روزی که پیراهن هایم عطر دستان تو را ندهند.
وای بر روزی که کوچه ها از ازدحام تنهایان خالی شوند.
وای بر روزی که ابرها بغض هایشان را از ما دریغ کنند.
وای بر روزی که باران ها مرا به یاد تو نیاورند.
وای بر روزی که پرستو ها بر گرد سرمان طواف نکنند.
وای بر روزی که موهای مادران سفید بشوند.
وای بر روزی که مترسک ها بر ما نخندند.
وای بر روزی که راه های ملکوت بسته شوند.
وای بر روزی که شراب ها نعمت فراموشی را بر ما ارزانی ندارند.
وای بر روزی که نیلوفرها در آب غرق شوند.
وای بر روزی که خاطرات برای تنهایی کل بکشند...
۳۱ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۲:۲۶
زوربای بازرگانی