بهار گمشده‎‌ی آرزوها...

۱۸۳ مطلب در شهریور ۱۳۹۷ ثبت شده است

ته دلم قرصه...

من حتا می گویم جهنم لمسِ نگاهِ سردِ توست...

۲۰ شهریور ۹۷ ، ۰۳:۲۵ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

کی یاد گرفتی تنها بمونی؟...

تنهایی دیوی ست که هیچ گاهی نمی توانی شکستش بدهی...

۲۰ شهریور ۹۷ ، ۰۳:۲۴ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

و این چرخه هر روز در من تکرار می شود...

بیدار می شوم. دلتنگی ات را می پوشم. عطرت را بر صورتم می پاشم. از اندوهت لیوانی می نوشم. نخی از خاطراتت را آتش می زنم. به ذکر چشمانت مشغول می شوم. لبخندت را زیر دهانم مزه می کنم. در تنت قدم می زنم. در گیسوانت به دنبال ردی از شب می گردم. با اشکت غسل می گیرم. بر گونه ی گذشته بوسه ای می نهم و به خواب می روم...
۲۰ شهریور ۹۷ ، ۰۳:۲۳ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

ویوا احمدی نجات...

هنوز هم از شمال تا جنوب عدالت را به یک لهجه صدا می زنند. هنوز هم تنها یک مرد است که در میان شیاطین تا دندان مسلح می جنگد و می خندد. سماع می کند و دلتنگ شمس در بندش می شود. و من هنوز هم یک فریاد بلند از این سیاست مادر قحبه طلب دارم. یک فریاد بلند در میان میدان ولیعصر. یک "درود احمدی"...

۲۰ شهریور ۹۷ ، ۰۳:۲۰ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

نخ به نخ دهانم دود است...

"قسم به اون حالِ مستی و سیگار"...

۲۰ شهریور ۹۷ ، ۰۳:۱۵ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

لمس می شود و به دست نمی آید...

زمان یک اتفاق مریض است...

۲۰ شهریور ۹۷ ، ۰۳:۱۵ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

هوم؟ هوم...

معتکف می خانه...

۲۰ شهریور ۹۷ ، ۰۳:۱۴ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

طعم تند حسادت...

یه نخ از پاکت لبخندت بر می دارم. می ذارم کنار گوشم. می رم بیرون و یک شهر عاشقت می شه....

۲۰ شهریور ۹۷ ، ۰۳:۱۳ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

مباد...مبادا...

مباد که در رقص زخم هایم جای تو خالی بوده باشد...

۲۰ شهریور ۹۷ ، ۰۳:۱۰ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

باید که....

گریه کردن برای کسی که حتی معنای اشک را هم نمی داند. اندوه شاید همین باشد...

۲۰ شهریور ۹۷ ، ۰۳:۰۹ ۰ نظر
زوربای بازرگانی