بهار گمشده‎‌ی آرزوها...

۱۸۳ مطلب در شهریور ۱۳۹۷ ثبت شده است

daha kimseler cozememis

...ask mi kaderi kovalar yoksa kader mi aski

۱۴ شهریور ۹۷ ، ۰۴:۲۶ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

دریا، مه یا آغوش...

بی انتها بود، زلالِ نرمِ آغوشش...

۱۴ شهریور ۹۷ ، ۰۴:۲۵ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

رازهای کوچک...

فردا هم فرا خواهد رسید. فردا هم باز هیچ چیز تغییر نخواهد کرد. فردا زخم هایم عمیق تر، حسرت هایم بلندتر، فریادهایم کوتاه تر و سیگارهایم تلخ تر خواهند بود. فردا دوباره به بیهودگی و پوچی این دنیا پی خواهم برد. فردا دیوانه تر و مست تر به عشق اعتراف خواهم کرد. فردا ابلهانه تر خواهم خندید. فردا هم به دیدار تو، گل ها ،باران ها، دریاها، موج ها، شقایق ها و مریم ها نخواهم رسید. فردا هیچ چیز خوبی نخواهد داشت. فردا در همین نزدیکی ست. فردا دوان دوان به دنبال دریچه ای خواهم بود تا رد نور ماه را بتوانم پیدا کنم. فردا هم مالیخولیای خواب هایم را در بیداری به تعبیر خواهم کشید. فردا عطر تنت را به دست بادها خواهم داد تا به سرزمین فراموشی ببرد. فردا فردا فردا...


شاید هم فردا در آغوش کسی که زیبایی را به زانو در آورده است به یادت بیفتم، بلند شوم، سیگارم را روشن کنم و شانه بر شانه ی عکس هایت با تو در میان گریه بخندم و تو باز خبردار نشوی و این را به معنای عشق تفسیر نکنی. فردا  فردا فردا...

۱۴ شهریور ۹۷ ، ۰۴:۲۴ ۱ نظر
زوربای بازرگانی

عیسا دلم برای تو بیشتر از موسا تنگ شده...

تنهایی. تنهایی بزرگ، عمیق و آرام. به سان تنهایی عیسی در جتسیمانی...

۱۴ شهریور ۹۷ ، ۰۴:۱۱ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

چند تبر، چند بت؟....

ما بت ها را با دستان خودمان می سازیم، آنان را می پرستیم، آرزوهایمان را از آنان می خواهیم، جوابی نمی گیریم، نا امید می شویم، به آنها ناسزا می گوییم، رو بر می گردانیم و آنان را می شکنیم، چه کوچک باشند چه بزرگ...

۱۴ شهریور ۹۷ ، ۰۴:۰۹ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

بزرگترین پشیونی یا کوچکترین؟...

باید همین حالا بیایی و در آغوشم بگیری. شاید به اندازه یک امروز زنده باشم...

۱۴ شهریور ۹۷ ، ۰۴:۰۶ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

می روی ،می رویم، می روم...

چیزی در میان ما گم شده بود. من فکر می کردم خداحافظی، تو فکر می کردی عشق...

۱۴ شهریور ۹۷ ، ۰۴:۰۳ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

و بعد از آن بارانی نبوده...

تو اولین بارانی هستی که من در آن خیس شده ام...

۱۴ شهریور ۹۷ ، ۰۴:۰۱ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

این پیامبران بی کتاب...

و زخم ها، زخم ها آهسته آهسته ما را به وادی استغنا هدایت می کردند...

۱۴ شهریور ۹۷ ، ۰۳:۵۹ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

دستمو بگیر، دستمو بگیر، دستمو بگیر...

استیصال باید هارمونی حزن انگیز چنین کلماتی باشد: پیشم بیا، ببوسم، بغلم کن، باهام حرف بزن...

۱۴ شهریور ۹۷ ، ۰۳:۵۷ ۰ نظر
زوربای بازرگانی