بهار گمشده‎‌ی آرزوها...

۴۴ مطلب در آذر ۱۳۹۸ ثبت شده است

بوی تو چه دور...

بهار
فاصله‌ی بازو تا بازوی توست
خوشا 
از 
زمستان‌هایی
که کشتم برای تو...

۰۱ آذر ۹۸ ، ۲۲:۰۶ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

هرگز ممتد...

هر چقدر هم بگویی فراموش کن؛ برای فراموش نکردنت همه چیز و همه چیز و همه چیز...

۰۱ آذر ۹۸ ، ۲۲:۰۲ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

در صدای شب...

در مه و غبار و الکل. روایتِ واپسین در راه است. پسِ دودِ سیگار...

۰۱ آذر ۹۸ ، ۲۰:۵۱ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

در سرم شور می نوازد...

این روزهایِ من اسمش زندگی نیست. مستهلک شدن دمادم. پوسیدن. پرپر زدن. مروت ندارد این لامصب. کاردِ دندانه دندانه‌ی مدام است که از پس گردن- از قفا- می‌کِشد. از رگ و ماهیچه می‌گذرد، در پشت حلق رها می کند. به این می گویند بسمل شدن. دیده‌ای؟ پایت را بردار از گرده‌ام. بگذار جان بِکَنَم...

۰۱ آذر ۹۸ ، ۲۰:۴۹ ۰ نظر
زوربای بازرگانی