گونه هایش برزخ است. آدمی می ماند بین جهنم چشمان و بهشت لبانش...
لازم به گفتن نیست که حیرت و بهت آدمی از بعضی سوال ها نه به خاطر نداستن جواب که به خاطر دانستن جواب است...
نزدیک تر از تحیر و دورتر از سکون و مبهم تر از یک راز برایم دست تکان می دادی...
خاطره ایستاده بود تن در تن اردیبهشت. با تو و سیگار و لبخند...
تنهایی همین است. لب گرفتن از خود. همخواب شدن با خود. نعوظ از نزدیک برای خود. این بهترین تعریف تنهایی است. این بهترین ترسیم تنهایی است...
صدای فروغی که همراه با قطرات باران بر جانم فرو می رود، می تواند همان کاری را با من بکند که انولا گی با هیروشیما کرد...