بهار گمشده‎‌ی آرزوها...

۱۰۰ مطلب در آذر ۱۳۹۷ ثبت شده است

و این دلتنگی سیلی زمان است...

و گاهی آدمی بی‌دلیل دل‌تنگ می‌شود. دلتنگ لبی که ساعتی پیش بوسیده است. دلتنگ بارانی که روز قبل خیس‌اش کرده است. دلتنگ نگاهی غم‌انگیز که ماه ‌ها پیش به آدمی دوخته شده است. دلتنگ آدمی که سال‌ها قبل‌تر تنها برای لحظه ای دیده است. می‌دانی کلمنتاین، گاهی آدم دلش حتی برای قارقار کلاغ‌های شهری که دوستش ندارد هم تنگ می‌شود...

۲۷ آذر ۹۷ ، ۰۲:۰۴ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

نه، نه، نه...

سیزیف، سیزیف کدام یک از ما بیش‌تر رنج کشیده؟ تویی که سال هاست سنگ‌ات را بالا می‌بری یا منی که عشقم را بر دوش ‌های نحیفم حمل می‌کنم؟...

+ این درد نباید درمان بشود - اگر درمانی داشته باشد... زیرا آن موقع چشمی بی برق خواهم داشت و دلی مرده...

۲۷ آذر ۹۷ ، ۰۲:۰۰ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

که نیست، که نمی‌بینی...

آدم باید حواسش باشه که تو روزای بدبختی سرش رو می‌ذاره رو شونه‌ی کی، دستای کی براش تکیه‌گاه می ‌شه، آغوش کی برای پناهگاه می‌شه. آدم حتی در بدبخت‌ترین روزاش هم نباید سرش رو هر شونه‌ای بذاره. آدم باید خیلی حواسش باشه...

۲۷ آذر ۹۷ ، ۰۱:۵۷ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

"چشمان کیست"، نه؟...

هر آدمی روزی به اونجا می‌رسه که بایسته جلوی آینه و آدم درون آینه رو نشناسه. نهایت مصیبت هر آدمی، غریبه شدن با خودشه...

۲۷ آذر ۹۷ ، ۰۱:۵۵ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

از عمق...

هر کس فلاکت‌های مخصوص به خود را دارد و راه‌های خاصی برای فرار از این فلاکت‌ها را دارد. نقطه سر خط...

۲۷ آذر ۹۷ ، ۰۱:۵۴ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

آوارگی زمان...

دخمه‌های زمان، سایه‌های سرگردان، اشکال مبهم خاطرات...

۲۷ آذر ۹۷ ، ۰۱:۵۲ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

آی...

لبانم دیگر با بوسیدن و دستانم با لمس کردن بیگانه، غریبه، ناآشنایند...

+ هر دو می لرزند و تو رها کرده‌ای... هر دو را...

۲۷ آذر ۹۷ ، ۰۱:۵۱ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

برای شب بی برف...

آدمی نمی‌تواند خوش رنگین‌ترین گلی را که به او هدیه داده شده - هر چند با ترحم- از یاد ببرد. شهوتناک‌ترین  بوسه ها را هم. گریان‌ترین زخم‌ها را هم. خائنانه ترین‎ترین خیانت ها را هم. آدمی نمی‌تواند بزرگ‌ترین فلاکتش را هم از یاد ببرد... 

۲۷ آذر ۹۷ ، ۰۱:۵۱ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

مرا...

در پشت هر پلکت یک نامه‌ی عاشقانه پنهان کرده‌ام. برای همین به هرکس که نگاه کنی زیباست...
و در لبانت کلماتم... برای همین هر کس را ببوسی انگار "من" را...

۲۷ آذر ۹۷ ، ۰۰:۴۷ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

این آمدن‌ها، این رفتن‌ها...

یکی می‌رود و همه چیز را با خود می‌برد. یکی می‌آید و هیچ چیز با خود نمی‌آورد...

+ در این میان یکی هم هست که نمی‌آید. هرگز...
++ و گاهی یک نیامده به اندازه‌ی تمام رفته ها معنی حسرت را به انسان می‌فهماند...

۲۷ آذر ۹۷ ، ۰۰:۴۴ ۰ نظر
زوربای بازرگانی